- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
لبخند زدی، اشک علی را نگران کرد تابوت، امـیدِ همه را فـاتحهخـوان کرد لبخندِ تو آن روز پس از دیـدنِ تـابوت گُل بود که روئید ولی زود خزان کرد اصلأ تو بگـو فـاطـمه جان میشود آیا دریایِ مرا در دلِ یک قطره نهان کرد؟ مثـلِ تو کـمـانی شـدهام پـشـتِ مرا خَـم مرحب نتـوانست ولی زخـمِ زبان کرد سنگـیـنیِ خـیـبر نه؛ ولی قـامتِ من را بیوزنیِ تـابـوتِ تو مانـنـدِ کمـان کـرد زخمی که غمِ حمزه به قلبِ نبی انداخت تابـوتِ تو با قلبِ علی بدتر از آن کرد بعد از تو علی سنگِ ملامت هم اگر خورد بـاران شـد و بـا آیِـنـۀ چـاه بـیـان کـرد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
صورت توحید دارد سجـدههای فاطمه سجده باید کرد پس تنـها به پای فاطمه خلقت زهرا ولایت داشت دنبال خودش مصطفی ختم رسل شد در حرای فاطمه یاعلی گفتم که یا زهرا در آوردند از آب در غدیر خم که ثابت شد ولای فـاطمه بارها از ربی الاعـلای خود فـهـمیدهام میخـرد ما را خـدا با ربـنـای فـاطـمه رشتهای از چادرش هم دست ما باشد بس است چون نمیارزد دوعالم در ازای فاطمه میرسد خیر قنوتش بر در و همسایهاش شکر حق با لطف هو گشتم گدای فاطمه خوش به حال فاطمه کهف حصینش حیدر است خوش به حال مرتضی دارد هوای فاطمه قـبـر پـنـهـانـی او گـیـریم که پـیـدا نشد قَابَ قَوْسَینْ یا که أَوْ أَدْنیست، جای فاطمه او اگر میخواست آتش را گلستان کرده بود معـجـزه کاری ندارد که برای فـاطـمه قامتش آیینۀ صبر علی بود و شکـست شانۀ دیوار شد روزی عـصای فـاطمه ضربۀ دیوار نه، آتش نه، حتی میخ نه در نـیـفـتـادنـد اینهـا با حـیـای فـاطـمـه صحبت محسن وسط آمد و گرنه اینچنین در نمیآمد به این زودی صدای فاطمه
: امتیاز
|
اسقبال از ایام فاطمیه و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
از کـوچـه مـیآیـد صـدای فـاطـمیه حـیِّ عـلـی بـزمِ عــزای فــاطـمـیـه بزمِ خصوصیِ خودِ زهراست این ماه مـاهـی نـمـیرسد به پـای فـاطـمـیه
: امتیاز
|
مدح حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
محض وجود فاطمه ماهمگی در عدمیم هر چه نگـارد او شود ما اثر آن قـلـمیم جان به جهانیان دمد هر قدمی که مینهد مـا هــمـه آفــریـدۀ خـاک ره آن قـدمـیـم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
مثل هر شب خواب را در بسترش تنها گذاشت رفت پای جانمازش؛ روی دنیا پا گذاشت با قـیامش آسمان میرفت زیر چـادرش قابِ قوسینِ رکوعش عرش را هم جا گذاشت سجدهاش را بُرد آنجایی که جز مسجود نیست سر به خاکِ سجدهدارِ مسجدالزهرا گذاشت با صدای آب آب؛ از عرش، باران شد چکید رفت بالای سرِ لبتشنهاش دریا گذاشت باز تا نانآورش برگشت از شبگردیاش مرهمِ اشکی به زخمِ شانۀ مولا گذاشت گرچه رویش سرخ بود از ردّ سیلیهای اشک گوشهای هم جا برای خندۀ حاشا گذاشت در هجومِ سنگها با آنکه بار شیشه داشت پای اینکه نشکند آئینه جانش را گذاشت مشکِ اشکش را غمِ روز مبادا آب کرد گریههایش را برای روز عاشورا گذاشت چارده قرن است، میگردد زمین دنبال او آرزوی تـربتـش را بر دلِ دنـیا گذاشت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
مـیآیـد اسـتـجـابت اگـر پـیـشـواز تـو فخر خـداست محـفـل راز و نـیـاز تو محراب خانه نـورٌ عـلی نـور میشود از جـانـماز و وصـلۀ چـادر نـمـاز تو فـهـم بشر به ساحـت درکـت نمیرسد پـنـهـان شده به دست خـداونـد راز تو این آن حقیقتیست که کتمان نمیشود غیر از عـلی نـبوده کسی هـم تراز تو ای سـاده زیـسـتـی تو تـدریس بنـدگی ای شـوکـت بـهـشـت گـلـیمِ جــهاز تو نامت سلام داشت، قیامت قـیام داشت زنده است آن شهـادت تـاریخ ساز تو فردا کهاختیار شفاعت بهدست توست داریـم مـا امـیـد بـه بـرگ جــواز تـو
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
دگر آن خرده جان هم پر کشید از نیمهٔ جانش امیرالمؤمنین سوزد به یـاد آه سوزانش عجب کوچی پرستو داشت که کابوس آن رفتن برای مرتضی درد و به زهرا بود درمانش حیاط خانه هم آب حیاتش را صدا میزد تنور خانه هم میسوخت بیعطرِ خوش نانش چگونه شرح باید داد منجی، محتضر گشته ست و سامان جهان بار سفر بستهست سامانش اگر چه سوخت تنها دربِ این خانه ولی انگار علی مانده است بین خانهٔ از غصه ویرانش در و دیوار بیت الله شاهد بود که یک عمر علی در سینه آتش داشت با یاد گلستانش شهادت میدهد کوچه شهادت میدهد آتش نشد زهرای اطهر دست بردارد ز پیمانش
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بانگی زدند بر همه؛ یا صبر و یا صبور آتش رسـیـد بر در خـانـه؛ بلا به دور پشت در شکسته چهـل مرد جـنگی و آنسو بزرگ بانوی دین، یک زن غیور شد آسمان به روی سر مرتضی خراب صبـری دهـد خـدا به دل زار بوتراب چشمی به هم زدند و فضا غرق دود بود چـشم عـلـی و آل عـلـی مثل رود بود فـضه بـیـا مـدیـنـه شد آوار بر سـرش ای کاش بود موقع این حمل، مـادرش
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
انگار میآید اجل هر شب به دیـدارت آتش به جـانم میزنـد دستان تب دارت من، دستگیر عالـم و آدم، زمین خوردم امـیـدها دارم به این دسـت گـرفـتـارت بـار مرا بـرداشـتی از خـاک، تنـهـایی گر چه زمین افتاد آخر پشت در بارت من زخم خوردم از نگاه آنکه زخمت زد آزار دیـــدم از کـســی که داده آزارت از من طـلبکـارنـد وقت گـریـههای تو آری همان هایی که یک عمری بدهکارت این شهر در آرامش و حال تو آشـفـته ای جـان فـدای دیـدۀ از درد بـیــدارت وقت نمازت باز پیراهن عوض کردی این زخم پهلو نیست دیگر دست بردارت کاری دگـر از دست من هم بر نمیآید باور نمیکردم به اینجا میرسد کارت از زنـدگی خـیـری نـدیـدی زندگی من باشد برو ای خستۀ من، حق نگهدارت
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
به خواب غفلت خویشم! زهم پاشیده سامانم من بیچاره یک عمرست اسیر این زمستانم به سمت این و آن بردم نگاهم را ولی افسوس تو را دیگر نمیبینم! چه سنگین است تاوانم! خجالت میکشم آقا بگویم شیعهات هستم اگـر اذن شـما باشد بگـویم از محـبـانـم برایم گریهها کردی! ولی من فکر خود بودم! برایم خون دل خوردی نفهمیدم! پشیمانم! من آلوده را آخر چرا تحویل میگیری؟! چه دیدی از من آخر که خودم حتی نمیدانم؟! علی این روزها دیگر به خانه دیر میآید ز تنهائیش میسوزم ز حیرانیش حیرانم گمانم نیمه شب زهرا صداکردست حیدر را که ای یار غریب من حلالم کن! نمیمانم!
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
یا ایّهـا الـعـزیـز! بـمـیـرم برای تو جـانـم فـدای آه و دم هـایهـای تـو این روزها چه میکشی از داغ مادرت ما را کشیدهاست به آتش، رثای تو میسوزی از مصیبت مادر؛ تصدّقت آتش زده وجـود مـرا نـالـههـای تو افتاد مـادرم به زمین، بین شعـلهها ای وای مادرم؛ شده عرض نوای تو پهلوی فاطمه شده سوهان روح تو بازوی فاطمه شده اصلِ عـزای تو پُر آب، چشم و بسته، سر و تن، نحیف و زار چون حال مادرت شده سوز صدای تو کِی میکنی ظهور؛ بگیری تقاص او؟ کِی میشود بلند به دستت لوای تو!؟ ما خاک برسریم از افراط در گناه ماها کجا و درک نَمی از بُکای تو ما را به حقّ حضرت زهرا حلال کن بسـتـیم ما اُمید به عـفو و دعای تو از سوگ فاطمه به رُخَت لطمه میزنی یا ایّهـا الـعـزیـز! بـمـیـرم برای تو
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
الحَقّ وَالاِنـصاف در حَقّـش جفا کردیم باعِـلـمِ بر تنهـاییاش او را رها کردیم گاهی، نمیدانم چه شد که یادش افتادیم گاهی برای مصلحت او را صدا کردیم احساس میکردیم خیلی معـرفت داریم آنجا که گـهگـاهی برای او دعـا کردیم با گریههایی آن هم اَغلب از سرِ احساس تکلیف خود را فکر میکردیم ادا کردیم با غـفلت از یاد امـامِ عَـصرِمان؛ مردم خود را به این شدّت گرفتار بلا کردیم این کمفـروشی نیست آیا؟ در فـراق او به نُدبههای خشک و خالی؛ اکتفا کردیم حال مناجات سحر را خواب بُرد از ما حتّی نمـاز صبح را عـمـداً قضا کردیم عجّل فرج گـفـتن فقـط بازارگرمی بود اِخـلاص را بُردیم و قـربان ریا کردیم قـلب رئـوفـش را هـزاران بار آزُردیـم با آن گُناهانی که اغلب در خـفا کردیم جـایی برای یـوسـف زهـرا نـمـیمـانَـد وقتی درِ دل را به رویِ غیر وا کردیم خانه نـشـیـنی عـلی دنـبـالـهدار است آه مـا یـادگـارش را دچـار اِنـزوا کـردیـم از شرم پیـش مـادر سـادات بـایـد مُرد وقتی که با فرزند او اینگونه تا کردیم امـروز راه اتّـصـال مـاست بـا مـهـدی اشکیکه نذرِ حضرت خیرالنّسا کردیم از شرکت او درمجـالس مطمئن بودیم محض حضورش خانه را دارُالعزا کردیم بخـشید ما را باز هم در روضۀ زهـرا تا زخـم را با گُـونـۀ خود آشـنـا کـردیم
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیتو ما مثل یتـیـمی از نظـر افـتادهایم مثل مرغی در قفس بیبال و پر افتادهایم زندگی سخت است بیتو، مهربانتر از پدر سخت تر این است، از چشم پدر افتادهایم فـاصله انـداخـته بین من و تو هر گـناه یا غیاث المسـتغـیثین در خطر افتادهایم ندبه میخوانم ولی در ندبه هم بیندبهام دیر وقتی هست از سوز جگر افتادهایم چهارده قرن است صدیقه صدایت میکند حیف که ما گوشهای با گوش کر افتادهایم صبح و شب از داغ مادر اشک میریزی ولی ما به جای گریه در فکر سفر افتادهایم هیچ چیز ما شبـیه منتـظرها نیست، نه خوابمان برده، بله دور از سحر افتادهایم
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیا كه گنبد خضراست دیده بر راهت بیا كه حـیـدر تنهـاست دیده بر راهت چـقـدر مـنتـظـران تو بیصدا رفـتـنـد نگـاه مضطرب ماست دیده بر راهت بـه هـر دیـار عــزادار مـادرنـد هـمـه بیا كه عترت طاهاست دیده بر راهت قـسم به خاك نـشـسـته به چـادر مـادر سكوتِ غربتِ دنیاست دیده بر راهت هـنـوز نـالـۀ مــادر بـه گـوش مـیآیـد ببین كه حضرت زهراست دیده بر راهت میان كـوچه به دنبال گـوشواره حـسن شهـیـد سـیـلی اعداست دیده بر راهت كـنار بـسـتر غـرق به خـون مـادرتان هـنوز زینب كـبـراست دیده بر راهت مـیـانِ گـودیِ مـقــتـل حـسـیـن افـتـاده هـنوز زیر لگـدهـاست دیده بر راهت بـه نـالـههـای بُـنَـیَّ كــنـار آن گـودال زنی كه غرقِ تماشاست، دیده بر راهت نـشـسـتـه بیادبی رویِ سیـنـۀ مـاهش ببین كه مادرت آنجاست دیده بر راهت زمان كـشتن لب تشنه آب میخوردند لبـاسهای تـنـش را یكی یـكی بُـردنـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
میداند آنکه صد گره افتاده در کارش قطعاً میارزد ذکر «یا زهرا» به تکرارش وقتی دلیل خلق عالم، خلقت زهـراست یعنی خدا میخواهد عالم را بدهکارش هرکس که حُبّ فاطمه در دل نگهدارد تا روز محشر مرتضی باشد نگهدارش با چشم خیسم باز از او اشک میخواهم من هم نخواهم، نیست چشمم دستبردارش شام سیاهِ سائلان چون روز روشن شد در پـرتـو خـورشید عـالـمتابِ ایثـارش افطار خود را مثل مولا بر گدا بخشید دریای رحمت بود ذکر حق شد افطارش وقت قنوت او ملائک خـیره میماندند بر آسـمـانی مملـو از دریـای انـوارش او لیلة القدرست و قدرش را علی فهمید همچون شب قدری که مستور است اسرارش آیه به آیه خطبه خواند و کافـران دیدند قـرآن تراوش کرد از نطق گهـربارش صدیقهای که تا کمر خم شد نبی بر او آنشب کمر بستـند کـذابان به انکـارش حرف علی که در میان باشد، سپر زهراست صد مرد جنگی نیست یکلحظه جلودارش کم کم غلاف از شرم مولا آب شد وقتی در پیش چشمان علی، دست علمدارش بازو ورم کرد و دل هفت آسمان خون شد این را حسن میداند و چشمان خونبارش من کیـسـتم تا زائر آن بینـشان باشـم؟ وقتی که خورشید است هر دم جزء زوارش فــردا بـرای انـتـقــامـش مـیرسـد امـا امروز مهدی هر کجا باشد، خدا یارش
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چارهای بر این غم سربار کن بعداً برو یک دعا در این شب دشوار کن بعداً برو تو که روی حرف من حرفی نداری فاطمه راه مرگم را خودت هموار کن بعداً برو آخـرش بیاذن تو پـوشـیـه را برداشـتم شکوهای از مُشتِ ناهنجار کن بعداً برو آخر این ویرانه را خانه تکانی بهر چه؟ فکر خون مانده بر دیوار کن بعداً برو با دعـای تو دل هـمسایهها راضی شده لااقل نفرین به این مسمار کن بعداً برو بازویت که پُر ورم هر دندهات که جابجا هرچه را که دیدهام، انکار کن بعداً برو روزه نذرت کردهام یک بار دیگر پا شوی لا اقل پیـشم بمـان افـطار کن بعداً برو ناسـزاهایی شـنـیـدم از همه وقت سلام فکـر داغ حـیـدر کـرار کـن بـعـداً برو هرچه گفتم گوشواره کو! حسن چیزی نگفت جان من! یک بار، تو اصرار کن بعداً برو کاسۀ آب از کسی دیگر نمیگیرد حسین عشق خود را نیمه شب بیدار کن بعداً برو پیـرهن را بافـتی، اما یکی کـافی نـبود باز هم روی کـفنها کـار کن بعداً برو زینبت بوسه بجای تو به حنجر میزند چـارهای بر نیـزۀ اشـرار کـن بعداً برو
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
بـاید نـقـاب از چـهـرۀ کـفـار بـردارد بـایـد عـلـم را حـیـدر کــرار بـردارد با بار شیشه آمد و زهرا دلش میخواست تا سـنـگ از راه عـبور یـار بـردارد شمشیر از رو بست آتش در مصاف او در را مجـابش کرد تا مسمار بردارد هم دست آتش بود” در”، مسمار هم آمد تا نـنـگ از پیـشـانـی دیـوار بـردارد دستان پُر مهرش در آتش سوخته زهرا تا که مـبـادا پـای حـیـدر خار بردارد فهـمـید مـولا فـضه هم حتی اگـر آیـد در را ز روی فـاطمه دشوار بردارد طوری به خانه حمله شد باید علی حالا از پـشت درب خـانهاش آوار بردارد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آنروز سوخت پـای عـلی زندگانیات آتش گرفت جان من از نیمه جانیات آئـیـنـۀ شـکـسـتـۀ مـجـروح مـرتـضی شـلاق آتش از تو گـرفـته جـوانـیات
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
نشـسـتهام که بگـریم برای مـادرمـان برای درد و بـلایی که آمـده سـرمـان نشـسـتهام که بگریم برای روی کبود به زخمهای نشـسته به قلب کوثرمان خـدا کـند که بسـوزد همیـشه در آتش هرآنکه شعله نشانده به جان دلبرمان به اشکهای عـلی و به خط جبرائیل دو صفحه روضه نوشتند بین دفترمان زنی مجلـله و محـترم به روی زمین میان کوچه فـتاده است در بـرابرمان نوشـتـهاند که در بیـن لـشکـر افـتـاده از این مصیبت عظمی شکسته رهبرمان
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ای کفن پیچیده برخیز و ببین احوالِ من عنقریباّ دق کنم رحمی نما بر حالِ من کودکـانت را بغل کن تا نیافـتـادند ز پا باز هم سوسو بزن ای کوکبِ اقبالِ من بندها را باز کن برهم بزن سـیرِ رکود گریه کن با طفلهای خستهات بیبالِ من کاش میمردم نمیدیدم که داری میروی مرگِ حیدر را بخواه ای کعبۀ آمالِ من بینِ تابوتِ غم و غصّه چه راحت خفتهای گردِ مهجوری نشسته فاطمه بر شالِ من میبرم در خاک پنهانت کنم دستم بگیر یک نظر بر این دلِ از غصّه مالامالِ من زینبت بدجور میریزد بهم کاری بکن زرد و پژمرده شده رخسارۀ اطفالِ من بعد از این شبها نمیخوابم فقط ناله زنم یک ترّحم کن ببین بشکسته شد احوالِ من
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
داد از این درد که اُفتاده به جانم ای داد من زمین خوردهترین مردِ جهانم ای داد من جوانم تو جوان پیر شدی پیـر شدم زود میاُفتد از این غم ضربانم ای داد نـوزده سالگیات قـسمت ما حـیف نشد چشم خوردیم من و تازه جـوانم ای داد من که لب دوختم اما جگرم را چه کنم میشود تا دو سه خط روضه بخوانم: ای داد هـمـۀ شـهـر بـه اُفـتـادنـمـان خـنـدیـدنـد هـمـه دیـدنـد کـه پـاشـیـد تَـوانـم ای داد همه گفتند عـلی بود و زنش را کُـشـتند من جگر سوخته از زخمِ زبانم ای داد درِ خیبر، صفِ دشمن همه هیچ این غم را نــتــوانــم نــتـــوانــم نــتــوانــم ای داد
: امتیاز
|